عقیق

من برای صبرتون یه یا علی می خوام. همـــــِین !
يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۴ ب.ظ

سیاه غرهای خودم

باسمه ...

هیچ گمان نمی کردم روزی، کسی را برای مراقبت از جوانیش نصیحت کنم.

هیچ گمان نمی کردم روزی این چنین حسرت جوانیم را بخورم.

هیچ گمان نمی کردم که روزی به یاد غر زدن های دلسوزانه بزرگتر هایم بیفتم که "قدر جوانیت را بدان، به سن ما که برسی دیگر نمی شود ..."

اما نمی دانم که شده است که اینطور لب حسرت گزان به گذشته نگاه می کنم.

من هم زیاد از اطوار نوستالژیک خوشم نمیاید اما فکر به گذشته انسان رو نسبت به آینده بیمه می کند. 

....

آن روزهای خوب قدیم، این ایام که می شد دل در دل نداشتیم. از شوق مجلس جشن آنان که بیش از همه دوستشان می داشتیم قلبمان آرام نداشت؛ کلا تپش بود با لحظاتی استراحت.

اما اینروز هایمان سخت رنگ آسمان می گیرد و راحت رنگ خاک.

...

گمان می کنم که وقت آن شده که باور کنیم دارد دیر می شود.

باید کاری کرد...



نوشته شده توسط احسان متین رزم
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
من برای صبرتون یه یا علی می خوام. همـــــِین !
عقیق
گاهی فکر می کنم.
گاه گاهی فکر می کنم که چه کم فکر می کنم.
و هر از چند گاهی فکر می کنم که چه خوب است کم فکر می کنم.

آخرین مطالب


سیاه غرهای خودم

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۴ ب.ظ

باسمه ...

هیچ گمان نمی کردم روزی، کسی را برای مراقبت از جوانیش نصیحت کنم.

هیچ گمان نمی کردم روزی این چنین حسرت جوانیم را بخورم.

هیچ گمان نمی کردم که روزی به یاد غر زدن های دلسوزانه بزرگتر هایم بیفتم که "قدر جوانیت را بدان، به سن ما که برسی دیگر نمی شود ..."

اما نمی دانم که شده است که اینطور لب حسرت گزان به گذشته نگاه می کنم.

من هم زیاد از اطوار نوستالژیک خوشم نمیاید اما فکر به گذشته انسان رو نسبت به آینده بیمه می کند. 

....

آن روزهای خوب قدیم، این ایام که می شد دل در دل نداشتیم. از شوق مجلس جشن آنان که بیش از همه دوستشان می داشتیم قلبمان آرام نداشت؛ کلا تپش بود با لحظاتی استراحت.

اما اینروز هایمان سخت رنگ آسمان می گیرد و راحت رنگ خاک.

...

گمان می کنم که وقت آن شده که باور کنیم دارد دیر می شود.

باید کاری کرد...

۹۱/۰۴/۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰
احسان متین رزم

نظرات  (۹)

۱۰ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۴۶ جیغ و جار حروف

 یعنی نظرم گذاشته شد؟!

شما هم به  این نتیجه رسیدیدکه قدر جوانی ندونستید؟

بعد من نگرانم از اینکه هرچی بره جلو این حس تقویت بشه. حس خسران. و تبدیل بشم به پیرزنی که مدام جوونها رو نصیحت می کنه به قدر دانستن. چه باید کرد که کمتر حس خسران داشت؟

پاسخ:
نظرتتون گذاشته شد به راحتی :)
بحث قدر جوونی دانستن یک چیز است و بحث اینکه پیری و گذر سن برای همه اتفاق می افتد و مقاومت ما هیچ فایده ای ندارد.
اینکه به مرحله نصیحت کردن جوانترها رسیده ایم خود داستان تأمل برانگیزی است. :)
۱۰ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۴۳ جیغ و جار حروف
 عوف. اینجا چه سخت میشه نظر گذاشت.
پاسخ:
سلام علیکم
نقش های سخت رو به آدم های سخت می دن دیگه :)
 سلام!
چی بگم! منم حسرت خیلی چیزا رو میخورم!!
پاسخ:
سلام علیکم
خیلی خوش بر گشتید
قدم رنجه فرمودید...
۰۹ تیر ۹۱ ، ۰۹:۳۰ منتظر بهار
 خیلی زود از کف میرود عمر
از آن زودتر جوانی

دارد تمام می شود...

پاسخ:
سلام علیکم
خیلی خوش آمدید
حیف که ما چیزهایی که مهم نیستند را گاهی انقدر مهم جلوه می دهیم که گویی جز خدا مؤثری در عالم هست و عزت جز از ناحیه خدا نصیب می شود.

و قد افنیت عمری فی شرة السهو عنک
و ابلیت شبابی فی سکرة التباعد منک...
سلام بحث فیسبوک توی صدای سکوت داغه داغه. [لبخند]
پاسخ:
سلام
کامنتم رو همونجا گذاشتم.
ممنونم
  بسم الله...
قلم بسیار زیبایی دارین 
راحت میشه عمق احساستان را درک کرد ...
از همون ابتدا با نام متنتون میشه ارتباط برقرار کرد ... "سیاه غر" :)
یا این جمله که بسیار عمیق است:
"کلا تپش بود با لحظاتی استراحت..."
.
.
.
شما حسرت روزهای خوب گذشته را می خورین و من حسرت ... را...!! :(
پاسخ:
سلام
نظر لطفتان با نقد من رو بیشتر خوش میاد تا مدح
ولی ممنونم به هرحال
.
.
.
من روزهای خوش گذشته را به یاد می آرم به امید ابنکه او هم از روزهای بد آن روزهایمان چشم بپوشد.
 تفسیر سوره عصر تدریس می‌کنید قربان؟!

:)
پاسخ:
سلام برادر
خیلی خوش اومدین
حیف از این سوره عصر که من با "خسر" ش به یاد می آورم.
البته من این نقد را دارم که گاهی طوری تفسیر می کنند که گویی انسان نقشی در این زیان ندارد و بر پیشانی او خسران نوشته شده..

 سلام
گاهی شاید شکل ارتباطمون، شکل توسل هامون با گذرِ زمان تغییر میکنه..
گاهی هم شاید بقول شما ، سخت رنگ آسمون مگیریم و راحت رنگ خاک.
.
.
.
ولی هر چی که هست، خییلی زود میگذره، خیلی.
اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید.

پاسخ:
سلام علیکم
خوش آمدید
اما گمان من اینه که سبک زندگی هامون سبک دور از خدا است.
جایگاه خدا در زندگی ها مون معلوم نیست و نوعا کارهامون معطوف به آسمان نیست.
به این حدیث که نگاه می کنم ....
یا احمد لا تغفل ابدا، من غفل عنی لا ابالی بای واد هلک ...
اگه حواست به من نباشه اصلا بران مهم نیست کدوم بیابونی هلاک می شی ...


۰۴ تیر ۹۱ ، ۲۱:۰۳ سعید صدرائیان
یه بار حدود 12 - 13 سال قبل شب تاسوعا با هم توی خیابون یه موردی دیدیم و گفتیم این ها انگار نمی دونن چه شبیه امشب
:(
پاسخ:
الحمد لله هنوز تبدیل به مورد نشده ایم ولی اگه رها کنیم خودمان را همونم میشیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی