من برای صبرتون یه یا علی می خوام. همـــــِین !
عقیق
گاهی فکر می کنم.
گاه گاهی فکر می کنم که چه کم فکر می کنم.
و هر از چند گاهی فکر می کنم که چه خوب است کم فکر می کنم.

آخرین مطالب


۱۶ مطلب با موضوع «خودم» ثبت شده است

۱۷:۲۶۳۰
آذر

دریافت

ماجرایی است ماجرای رفتن و ماندن، داستان رنگ باخته سوختن و ساختن.

همین روزها قبل از اینکه عزمم را برای سفر جزم کنم برای کسی که بسیار گله مند بود از رفتنی نشدن روضه ای خواندم در باب کربلایی شدن و اینکه اگر کربلایی بشوی چه بروی و چه بمانی پیروزی. او که قانع نشد و من متعجب ...

امروز اما او رفته است و من مانده و من خجلت زده از استدلال بی مایه ای که آنروز برای او بنا کردم. برهانی که بنایش بر "آواز دهل شنیدن از دور خوش است" استوار بود. نسوخته کی می تواند نسخه سوختن برای کسی بپیچد...

و من امروز حسابی سوخته ام. از این که اسیر شده ام اینجا در هزارتوی اداره ای که حجاب افزا است. خدا مقدرات من را اینطور بنیان نهاده است که انجام وظیفه ام را در میان خاکسترهای کارمندی و اداره بازی جستجو کنم و در بیاورم.

همان جا که آشتی من را میان اخلاق و زندگی به جدل تبدیل کرده است. همان جا که می مانی با اخلاقت به دیگران اخلاق بیاموزی یا با بی اخلاقی جلوی بی اخلاقی دیگران را سد سازی. و وای به روزی که احساس کنی از راه اول نتیجه ای حاصل نکردی ...


همه دارند به پابوسی تو می آیند


----

1-      ... لطفا اربعین کربلای زینب را رها کنید که من می خواهم اربعین پاکستان باشم. 

2-      هنوز بر سرم حرفم هستم که مجاهدت یعنی جلوی همین ناملایمت ها بایستیم نه اینکه کنج عافیت برگزینیم و برویم جایی که راه برای خدمت کردن هموار است. 



احسان متین رزم
۲۰:۵۴۰۴
تیر

باسمه ...

هیچ گمان نمی کردم روزی، کسی را برای مراقبت از جوانیش نصیحت کنم.

هیچ گمان نمی کردم روزی این چنین حسرت جوانیم را بخورم.

هیچ گمان نمی کردم که روزی به یاد غر زدن های دلسوزانه بزرگتر هایم بیفتم که "قدر جوانیت را بدان، به سن ما که برسی دیگر نمی شود ..."

اما نمی دانم که شده است که اینطور لب حسرت گزان به گذشته نگاه می کنم.

من هم زیاد از اطوار نوستالژیک خوشم نمیاید اما فکر به گذشته انسان رو نسبت به آینده بیمه می کند. 

....

آن روزهای خوب قدیم، این ایام که می شد دل در دل نداشتیم. از شوق مجلس جشن آنان که بیش از همه دوستشان می داشتیم قلبمان آرام نداشت؛ کلا تپش بود با لحظاتی استراحت.

اما اینروز هایمان سخت رنگ آسمان می گیرد و راحت رنگ خاک.

...

گمان می کنم که وقت آن شده که باور کنیم دارد دیر می شود.

باید کاری کرد...

احسان متین رزم
۱۶:۱۴۲۴
ارديبهشت

این مطلب را برای کسانی می نویسم که هنوز با هم پشت یک خاکریزیم. نه اینکه کسی که پشت خاکریز ما نیست آنسوی خاکریز است. اما لطفا کسانی که تصمیم گرفته اند در پشت جبهه خدمت کنند این مطلب را نخوانند.

آی رفیق هم جبهه ای!!  صدایی که می شنوی صدای فلان خطیب مشهور نیست که با سخنرانی هایش حال می کنیم.

صدای فلان مداح محبوبت نیست که با دمش جلا پیدا می کنیم؛

صدای فلان مراد و پیر طریقت نیست که با هویش فنا می شویم؛

صدای کسی است که او را ولی خدا می دانیم و با حکم او در جان خود و خانواده خود برای خدا تصرف می کنیم. او همان کسی است ولایتش را ادامه ولایت رسول الله می دانیم و از راه او خدا را می جوییم. او همان کسی است که به خاطر دشمنی با او بسیاری از کسان را فرو نهاده ایم و بر مسیر ولایش - که همانا ولایت اسلام است - بسیاری را برگزیده ایم.

ببینید چه با غم سخن می گوید وقتی از دغدغه خویش می گوید.

آی رفقایی که فریاد یالیتنا کنت معک مان روز عاشورا سقف آسمان را می درد، امروز ولی خدا خواسته هایش از ما معلوم است. اما چرا با او نیستیم؟! نکند به دین سلیمان بن صرد در آمده ایم؟!

او از ما خواسته است که تحصیل کنیم. اگربی دلیل تحصیلمان را رها کرده ایم بی خود نام خود را ولایتمدار ننهیم.

او از ما خواسته است که برای تهذیب نفس بکوشیم. اگر هنوز دهانمان لق است و نمازمان قضا می شود و دچار بی تقوایی های مزمن هستیم بیخود خودمان را عمار علی ننامیم.

او از ما خواسته است که کتاب بخوانیم و کتابخوانی را ترویج دهیم. اگر هنوز حتی روزی یک ساعت هم کتاب نمی خوانیم بیخود دیوار منزل صاحب خانه را با عکس های مختلف ولی خراب نکنیم.

او از ما خواسته است که ورزش کنیم، اگر هنوز حتی قدمی از قدم بر نمی داریم بیخود فریاد وا علیا سر ندهیم که هم برای سلامتی خودمان ضرر دارد و هم برای آرامش همسایه.

این همان صدایی که چند سال پیش به شکوه بلند شد که گاهی دغدغه های فرهنگی خواب را از چشمان می برد. همان کسی بیش از ما مشتاق است.

http://bayanbox.ir/id/1082699832743951567






احسان متین رزم
۱۴:۳۳۱۷
فروردين

میری سر کوچه می بینی و یه حجله گذاشته اند و قرآن و آگهی ترحیمی که روش عکس یه جوون خوش چهره و نورانی نقش بسته و روی سینی پایین حجله هم یاس و گلبرگ گل سرخ و دانه های انار پاشیده اند.
بر آگهی ترحیم نوشته است که این فرد در پی حادثه ای بسیار دلخراش از دنیا رفته و همسر و فرزندانش بسیار بیتاب اند. وی چند صباحی پس از پدرش که بزرگ خاندان بوده، دوری وی را تاب نیاورد و از این دنیا رخت بر بست.
اگر غریبه باشد دلت برایش می سوزد و و دائم به آنچه بر آگهی ترحیم نوشته شده فکر می کنی و بر آن گریه می کنی و تصویر حجله را در ذهنت مرور می کنی.
اما اگر دوستت باشد و با او زندگی کرده باشی دیگر بر آنچه در حجله و آگهی دیده ای نمی سوزی، بر عمری می سوزی که با او گذرانده ای و محبت هایی که از او چشیده ای و ...
چه خوب است که اگر در خانه مادر زندگی می کنیم کمی با او واقعا زندگی کنیم و جرعه نوش محبتش باشیم. نه فقط روضه خوان ماتمش باشیم.

1- ببینیم نسبت ما با مادر شهیدمان چگونه است؟
2- بیاندیشیم که علی و حسنین و زینبین ـ علیهم السلام ـ چه کشیده اند و ما از آن چه می فهمیم؟


فاطمیه
احسان متین رزم
۱۷:۳۴۰۴
فروردين

هر چه این طرف و آنطرف را نگاه می کنم می بینم که بوی صبح عالم را گرفته است.

 نمازهایمان را اگر هنوز نخوانده ایم دیگر قضا خواهند شد.

 دیگر چیزی به طلوع کامل خورشید نمانده است

 و چقدر زیباست تصویر ماه و خورشید در کنار هم ...

 ماهی که اینقدر پر نور است که حتی پس از ظهور خورشید هم زائل نمی شود

 ماهی که نفیش، نفی نور خورشید است و امروز دوشادوش خورشید می درخشد و نور خورشید را تجلی می بخشد در شبستان عالم.

 عجب بین الطلوعینی است

 و بیچاره مردمی که بین الطلوعین را درنیابند ...


احسان متین رزم
۱۳:۱۲۲۹
اسفند

بی تو چندی است که در کار زمین حیرانم      

مانده ام، بی تو چرا باغچه مان گل دارد


شاید این باغچه ده قرن به استقبالت                         

فرش گسترده و در دست گلایل دارد



این آخرین  تصاویر از حال و روز روزگار است در دوره فراق و غیبت


احسان متین رزم
۱۵:۰۲۲۳
اسفند

هر چقدر هم صخره باشی
هر چقدر هم زلال باشه
اما اب راکد می پوسوندت
از بینت می بره

اللهم ارزقنا موجاً ...


موچ زندگی

احسان متین رزم
۱۶:۵۷۲۱
اسفند

جعفر پناهی هم در خانه فرهنگ زوریخ برنده جایزه هنر برای آزادی شد.
خانم سلاله نمی دونم چی چی فعال حقوق زنان جایزه ایشون رو تقدیم کرد.
بنیاد فیر پلی
امسال تشکیل شده و به ایشون جایزه داده !!
خانم نولیاندا فلان ، رقصنده آفریقای جنوبی دیگر برنده این جایزه بود و از سفیر کشورش جایزه خود را دریافت کرد.
چند نکته:

1- شاید باید خدا را سپاسگذار باشیم که همه دنیا دارند به ما جایزه می دهند. جایزه صلح نوبل - جایزه های فیلمی پیاپی و الان هم جایزه هنر برای آزدی؛ اما این سوال باقی است که چرا این جایزه ها را فقط به بعضی دهند. بعضی که حتی شاید یک شهید هم   نداده اند که هیچ، ندیده اند.

2- خانه فرهنگ زوریخ، باید هم محل جایزه ایشان باشد چه اینکه فرهنگ ایشان بیش از آنکه متعلق فرا روایت اسلام و ایران باشد متعلق به همان طرف ها است. زوریخ و... فقط سوال باقی است که این آقای زوریخ پسند چکار داشته بیاید ایران و دموکراسی تحویل مردم ما بدهد؟!

3- از جنس فعالیت سیاسی و فرهنگی ایشون بیش از این هم انتظار نمی رفت. باید یه فعال حقوق زنان پیدا بشه به این فعال هنرمند سیاستمدار فرهنگبد جایزه اش را تقدیم نماید. شنیده بودم مردی در این عرصه پیدا نمیشود، به تجربه ثابت شد. 

4- بنیاد فیر پلی هم جایزه ایشان را داده است. همین امسال هم تشکیل شده. و همه به این معنا است که دوستمان در حال بازی بوده است که توپ را به اوت زده. سوال اینجاست که چرا با وی برخورد جدی می شود؟؟؟ او که در حال بازی بوده است !!

5- از خانم نولیندا هم تشکر می کنیم که برای آزادی، هنر مندی می کنند آن هم در آفریقای جنوبی که زندان های ماندلایش معروف است.


آری ای عزیز ! یکی برای رسیدن به آزادی جان فشانی می کند و دیگری می رقصد.

یکی را "در آسمان دهیم به هم ما نشانشان" و دیگری را در زوریخ و اسکار و...

یکی را بوسه ملک نشاید و دیگری از بوسه آنجلینا بر خود ببالد.


جعفر پناهی


احسان متین رزم
۱۵:۰۵۱۴
اسفند

14 سالی میشد که چادر رو کنار گذاشته بود. همه می گفتند "اینم بالاخره فهمید که اینا همه اش حرفه. بلاخره سرش به سنگ خورد. حیف این همه قشنگی نبود هزار لا پنهانش کرده بودی؟ تو جوونی حالا حالا ها باید پسندیده بشی."

احسان متین رزم
۱۷:۱۳۰۸
اسفند
بهش گفتم نمی دونم چرا از وقتی اومدیم جنوب، حواس پنجگانه ام شش گانه شده.
بهم گفت همه اینجوری می شن انگار یکی از بیرون باهات حرف می زنه و دائم پیام می ده.

بهش گفتم نمی دونم امسال چقدر بوی حضرت اباالفضل میاد اینجا؟
بهم گفت منم دارم حسش می کنم.

بهش گفتم می بینی اینجا همه اش آبه. بچه ها رو لب آب ...
بهم گفت بد جوری بوی اباالفضل میاد.

بهش گفتم نا مرد با تیر بار کمین کرده بود و هر کی از لب آب می اومد میزد.
بهم گفت: کمین؟ بد جوری بوی اباالفضل میاد.

بهش گفتم چقدر پرچم اینجا است. چه خبره؟
بهم گفت: این پرچم علمداره هنوز رو زمین نیافتاده.


بهش گفتم این راوی چی داره می گه؟ حسین خرازی و دست؟
بهم گفت: دست؟ بد جوری بوی اباالفضل میاد.

بهش گفتم اون حرم رو ببین اونجا ساخته اند.
بهم گفت ای اهل حرم میر و علمدار نیامد.


بهش گفتم این چیه اینجا جلوی در گذاشته اند. یه منبع سوراخ سوراخ.
بهم گفت: منبع آب ؟ ولی ای قوم شما تیر به مشکم نزنید.

بهش گفتم خوب جوری بوی اباالفضل داره میاد.
بهم گفت نه دیگه. چشمات رو ببند یه نفس عمیق بکش سرتو بنداز پایین
زجا بر خیز ای ابرو شکسته               نشسته در برت پهلو شکسته
احسان متین رزم